آرینآرین، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما آرین

اولین برف سال 90

زردی پاییز که پرید    پیر زمستانی رسید بارید بارید به هرجا   باران و برف وسرما لالا لالا درختها        بخوابید زیر برفها امروز سه شنبه تقریبا ساعت حدود 3:45 صبح بود که آسمون شروع به باریدن کرد.اونم چه باریدنی زمین کمی سفید شده بود ولی سقف ماشین حدود3 سانت برف نشسته بود....وقتی از پشت پنجره به حیاط نگاه کردم و برف را دیدم خیلی خوشحال شدم از شدت خوشحالی ساعت 4:20 صبح همسرم را هم بیدار کردم که برف را ببینه.آخه ما هر سه تامون برف را دوست داریم و عاشق برف بازی هستیم.ولی با این برف کم نمیشه آدم برفی درست کرد.ساعت 11 صبح وقتی آرین از خواب بیدار شد.بغلش کردم و بردم ...
27 آبان 1390

عید غدیر مبارک...

تمام لذت عمرم در این است        که مولایم امیرالمومنین است  به عشق نام مولایم نوشتم       چه عیدی بهتراز عیدغدیر است امسال دومین عید غدیره که پسر قشنگم کنارمونه عزیزم این روز عید به شما پسرم و همه بچه های شیعه مبارک باشه .انشااله بحق این شب مولا شادی و خنده رو از هیچکس نگیره ..... ...
24 آبان 1390

سفرهای آرین

سفرهاي من: اولين مسافرتم در تاريخ ۱۰/6/۸۹ (۵/۳ماهگي) به همراه مامان وبابام به شمال بود. من يادم نمياد ولي مامانم ميگه تمام راه جاده چالوس خواب بودم و لحظه هايي هم که بيدار ميشدم به کوهها و سر سبزيها نگاه ميکردم وقتي رسيديم کنار دريا با من بازي ميکرد و من از دريا خيلي خوشم اومده بود.  دومين مسافرتم در تاريخ ۲۶/8/۸۹ (6 ماهگي) به همراه مامان و خانواده پدريم به شهر يزد بود. وسومين سفرم در تاريخ ۱۸/12/۸۹ (۱۰ماهگی) به همراه مامان و بابام و خانواده پدريم به شهر اراک بوده و سفر چهارمم در تاريخ ۱/1/۹۰ (۱۱ماهگی) با مامان و بابام به جنوب کشور ( قشم ) بود. همچنین سفر پنجمم در تاریخ 16/2/90 (12ماهگی) با مامان و باباجونم به شمال کشور(نوشهر ...
16 آبان 1390

مامان مرضی دوستت دارم, روزت مبارک...

قبل از هر چی جا داره از مامان گلم بخاطر زحمتهایی که برای من در طول این یکسال کشیده خیلی خیلی تشکر کنم و از خدا جونم می خوام مامانم و همه مامانهای دنیا تنی سالم داشته باشن و همیشه لبخند رو لباشون باشه و همشون به سلامتی بتونن میوه های عمرشونو به ثمر بشونن و دکتر و مهندس شدن ما بچه هاشونو انشااله ببینن و تمام خستگی عمر از تنشون دربیاد و خدا کنه ما نی نی ها بزرگ شدیم قدردان زحماتشون باشیم و انشااله شرمنده روی گل مامانهامون نشیم.(خدا جون خودت کمکمون کن).  اینم یه شعر واسه مامان گلم: من اومدم به دنیا فقط مال تو باشم خدا کنه مامان جون که لایق تو باشم خیلی دوستت دارم , همیشه در کنارم بمان, بی تو بودن کار من نیست.  ...
16 آبان 1390

عید سعید قربان مبارک...

يک شاخه گل سپيد تقديم تو باد  رقصيدن برگ بيد تقديم تو باد تنها دل تنگيست سرمايه ي من  آن هم شب پاک عيد تقديم تو باد پسر قشنگم امسال دومین سالیه که عید قربان کنارمون هستی و امیدوارم همیشه زندگیت به زیبایی گلستان ابراهیم و پاكی چشمه زمزم باشه به امید صدو بیستمین عید قربان برای شما پسر عزیزم دوستت داریم عشق مامانی و بابایی
16 آبان 1390

مامان قاقا میخوام!!!!!!!!!!!!

امروز ظهر ساعت 12 ماماني رو بيدار کردي و مثه هميشه گفتي:^^مامان قاقا^^ ومنم رفتم که ازآشپزخونه برات چيزي بيارم و همچنين درب فريزر را بازکردم که براي ناهار گوشت بگذارم بيرون وتو مثه موش سريع از درب يخچال يه بستني ليواني برداشتي و رفتي و اشاره ميدادي که برات باز کنم و ماماني قشنگم خيلي ناز نشستي يه گوشه و شروع به خوردن کردي. خيلي ناز ميخوردي.الهي قربونت برم که از5 ماهگي عاشق بستني بودي.نوش جووووووووووون. رفتي اتاقت و اونجا هم کمي بازي کردي و بعداز ناهار بازهم گفتي : ^^مامان قاقا^^ و بهت يه ويفر دادم و مثه يه پسر مودب رفتي روي مبل نشستي و خوردی قشنگ ماماني. و عصر ها هم طبق عادت هر روز پشت درمی ایستی و میگی ددر.......... تا اینکه ...
15 آبان 1390

پسر! اینقدر آتیش نسوزون!!!

ماماني امروز (جمعه) هزار ماشالا خيلي آتيش سوزوندي و هر جا که رفتيم يه خرابي پيش آوردي . ظهر تو رستوران انگشتت رو توي ماست ميکردي و روي ميز رو خط خطي ميکردي و بعد داخل ماشين فلش رو از روي ضبط کشيدي و درآوردي . کم موند بشکنيش و عصري هم به يه فروشگاه رفتيم و اونجا آبميوه ژله اي برات برداشتم و تو سبد خريد گذاشتم و شما برداشتي و با دندونات سوراخ کردي وميک ميزدي و برگشتني باز هم داخل ماشين کمي شيطنت کردي و از جلوي ماشين به عقب ميرفتي و برميگشتي تا اينکه بغلم کمي خوابيدي و رفتيم هايپر براي خونه خريد کنيم و هر چي من و بابايي داخل چرخ خريد ميگذاشتيم بادندونات سوراخ ميکردي يا بهمديگه ميزديشون که حدود 3 تا کارامل را سوراخ کردي و يه بسته پنير ...
15 آبان 1390
1